شنبه م رو شاد و پرانرژی شروع کردم یه ساعتی جلو اینه کنسرت داشتم چای و قهوه خوردم، به سمت زنگ زدم چون خریدم نهایی نمی شه و چند روز درگیرشم (انتشارات سمت تخفیف گذاشته رو کتاب ها، دوست داشتید یه سری به سایتش بزنید) تو سایت دیوار یه هوگو (لباس مبارزه تکواندو با وسایلش) پیدا کردم کیفیتشم خوبه. احتمالا برا دخترم رو هم از دیوار بگیرم اگه پیدا نکردم که باید برم از فروشگاه بخرم. دوست دارم گزارش کار امروزم رو بنویسم می رم که دست پر برگردم
ادامه مطلب
از خواهر همکارم کرم ضدآفتاب و ابرسان گرفتم قیمتش خیلی با اون حدودی که همکارم گفته بود فرق داره (تقریبا دو برابر حتی بیشتر) + اینکه یه ژل شستشوی صورت رو برغم اینکه گفتم نمی خوام برام آورد و الان نمی دونم شاکی باشم یا نه ، البته محصولی نیست که به دردم نخوره و خوب چون نمی دونم واقعا کیفیتش خوب یا نه این احتمال هم وجود داره که از خریدش پشیمون نشم ، شایدم بشم 😐 حساب کتابام قاطی شده بخصوص که نمی دونم فیش این ماه چقدر برام داره.
ادامه مطلب
صبح به دیدن مامان رفتم و بعد هم دیدن آبجی بزرگه حال و روزش زیاد دیدن نداره، نگاش می کنم که چقدر مچاله شده، به تغییر تن صداش، به پیر و فرسوده شدنش... به این که ابدا الان به یک جوان چهل و چند ساله شبیه نیست... به روزهایی که از تحمل کردنش ناگزیریم. کنارش می شینم. آبجی وسطی هم هست. حرف می زنیم. چقدر بد که دیگه نمی تونی همراهی مون کنه. به زندگی کشدار تاریکش نگاه می کنم. چشم هایی که دیگه نمی بینه... شاید عصر بریم خرید یه کم حساب و کتابام درهم شده مدیریت مالی م
ادامه مطلب
از این قابلیت گوشی م خیلی خوشم میاد که حتی وقتی شارژش یکی دو درصد، واقعا هست و با خیال راحت بدون نگرانی خاموش شدن وقتی یه درصد هم شارژ باشه می تونی روش حساب کنی با آدمت مثل باتری گوشی م باشید، اگر هستید، حتی کم، همون کم رو باشید. امروز بازم باشگاه نرفتم. استاد داوری داشت و منم ترجیح دادم خونه بمونم. دلم گرفته و خسته م ولی بیشتر بخاطر این که کار خاصی انجام نمی دم یه چالش شش هفته ای برا خودم گذاشتم تجربه م نشون داده اگه از افسردگی کلافه م باید کاری انجام بدم
ادامه مطلب
مامان صبح خورده زمین، یه انگشتش در رفته، تاندون های یه دست دیگه ش هم کشیده شده، خیلی براش ناراحتم. می دونم دردش زیاد و شرمنده م بخاطر این همه غمی که سرش آوار شده. ابجی بزرگه خیلی روش فشار میاره بعد فوت بابا و کلا بعد جریان مریضی ش خیلی هم بدتر شده. نه آبجی اوضاعی داره که بشه بهش اعتراضی کرد و نه مامان کشش این همه ابراز تنفر از سمت بچه ی خودش... امروز با اینکه از شدت خواب نمی تونستم چشمامو باز کنم قهوه مو خوردم و رفتم باشگاه.
ادامه مطلب
گویا صبح که مامان زمین می خوره سکته خفیف داشته، این رو آبجی وسطی گفت هر چند هنوز مامان اینا به من نگفتن و من هم وانمود کردم به ندونستن. امیدوارم مامان طوری ش نشه، دلتنگی ش برای بابا رو درک می کنم. بابا تنها پناهش بود، تکیه گاه امنش، ... حوصله ی مرثیه سرایی ندارم. ازم گذشته... دو بار زنگ زدم و احوالش رو پرسیدم. از تصور این که هر دو دستش بسته است خیلی حس بدی بهم دست می ده و دلم می خواد زار زار گریه کنم.
ادامه مطلب
دیروز با دخترم یه سر به مامان زدیم. بعدش هم اومدم برای کلاس طراحی، مربی یه تصویر اسب گذاشت رو به روم و خواست بکشم لحظه ای که کار رو می خواستم شروع کنم اولش گیج و سردرگم بودم ولی بعدش به خودم گفتم به نتیجه فکر کن، وقتی تموم شه حتما خوشحال خواهی بود همینم شد 😁 ،👇 مربی از کارم تعریف کرد و احتمالا از ترم بعد کار روی بوم رو شروع کنم منتها هنوز نمی دونم یه ترم هم صرف طراحی چهره و مدادرنگی کنم یا نه به مربی گفتم خودمم فکر نمی کردم نقاشی م خوب باشه، چون اصلا
ادامه مطلب
دیروز دخترم کسالت داشت، بخاطر گرمای شدید از بردنش به باشگاه صرفنظر کردم ولی خودم رفتم استاد گفت که چهارشنبه آزمون کمربند سبز رو می گیره. فرم ها رو اوکی هستم غیر از خط آخر فرم سه که باید با فیلم تمرین کنم. شب برنامه ی تیرماه رو کمی تغییر دادم و سبک ترش کردم. استارت خوندم برا کنکور رو هم می خوام بزنم منتها فقط آمار و زبان، احتمالا برگردم به رشته ی خودم روانشناسی هر چند تو این دو سه سالی که درگیر رشته آموزش بهداشت شدم فاصله گرفتم ازش ولی تا آزمون می تونم
ادامه مطلب
چند روز پیش از سی بوک یه سری کتاب سفارش دادیم و طبق روال گذشته با قیمت های مناسبی هم کتاب گرفتیم یک ساعت پیش پستچی زنگ زد و گفت بسته مون رو آورده اینم کتابایی که منتظرش بودم ، البته چند تا مجموعه از باباچاهی و خواجات هم هست که در عکس نیست 😎 و اینکه اگه به شعر علاقه دارید برید و مجموعه های پنج، شش تومنی از سیدعلی صالحی، باباچاهی، خواجات، چایچی، روجا چمنکار، مقربین و ... سفارش بدید 🥰 پی نوشت: در خرید مجموعه شعر، بویژه شعر آزاد دقت کنید کیفیت کار شاعر و
ادامه مطلب
این روزها آروم و کرختانه پیش می رم. کلاس طراحی خوبه و استاد حسابی ازم تعریف می کنه و خودمم فکر می کنم با توجه به زمان کمی که برای کار می ذارم احتمالا تعریف هاش واقعی باشه. سر فرصت عکس چند تا از طرح هامو می ذارم براتون. لحظاتی که سر کلاس هستم رو دوست دارم. بخصوص که تنش های درونم موقع سایه زدن خودش رو نشون می ده و بیشتر برام کلاس طراحی رفتن جنبه ی تراپی داره اگر همه چی خوب پیش بره دو سه هفته دیگه کمربند سبز رو گرفتم و از عملکرد خودم راضیِ راضیِ راضی ام.
ادامه مطلب