بعد از تو

گزارش تلاش ها و موفقیت ها (مخاطب فقط خانم ها ،🌸🧚🧑)

تبلیغات تبلیغات

از سیستم جدید

سلام صبح زیبای جمعه تون به شادی لپ تاپ قبلی م با حدود دو تومن تعمیر شد ولی دیگه نمی شه خیلی ازش کار کشید. تقریبا سیزده تومن هم یه لپ تاپ دست دوم گرفتم برای کارهای مدرسه و اینا. الان هم دارم با لپ تاپ جدید براتون پست می ذارم. دیروز عصر رفتم کلاس طراحی. طرح جدید خوب داره پیش می ره ولی دو جلسه است که استاد می گه بوم رو بذارم تو کلاس تا خودش بالا سرم باشه وقتی دارم روی طرح کار می کنم. جاروبرقی جدید گرفتیم قسطی.
ادامه مطلب

زیرسازی

دیروز صبح رفتیم و وسایل طراحی مو گرفتم. بوم سایزی که می خواستم نداشت. تو مسیر رفتیم باتری سازی، چون بعد تعمیر سیم فن رو متصل نکرده بودند و امپر می رفت بالا. مدرسه سخت و طولانی گذشت. موقع برگشتن هم رفتیم بوم رو از یه فروشگاه دیگه گرفتیم. کیف قلم مو هم خریدم. شب رفتیم برای پسرم کفش بگیریم و حسابمون خالی شد چون خریدهای عید رو هم براش انجام دادیم. شب در کنار بچه ها، زیرسازی بوم رو انجام دادم و از صبح مشغول پیاده کردن طرح بودم.
ادامه مطلب

صلح و صفا

مهمانی دیشب طول کشید و بعد بدون بحث خوابیدیم. شب آشفته ای داشتم ولی به هر تقدیر صبح شد. یه سر رفتم بانک، اخطار قطع فوری آب برامون اومده، فکر می کردم قسط سیصد و سی، موقعی که خواستم پرداخت کنم دیدم هفتصد و خرده ای، کارت هامو هم که می تکوندم باز صد تومن کم می اومد. نشستم چای دم کردم. یه زنگ به صندوق اداره و گفت زودتر از بیستم بهمن نمی تونن وام بدن یه تیکه طلا دارم که راه چاره برون رفت از بحران، که تا قبل مدرسه باید ببریمش طلافروشی 🥴 دیشب مهمون داشتم.
ادامه مطلب

صبح سرد

صبح با صدای در بیدار شدم، فکر کردم تعمیرکار باشه چون قرار بود صبح زود بیاد. اما صدا ادامه پیدا نکرد و منم ترجیح دادم نشنیده بگیرم. کمی بعد موبایل همسرم زنگ خورد و گفت وکیل مدافع پشت در و ازم خواست در رو باز کنم چون بخاطر ویروس جدیدی که گرفته بود احوالش مساعد نبود. دوست وکیل مدافع هم که بنظر آدم شریفی بود هم همراهش بود. عذرخواهی کرد از این که صبح زود اومدن‌. بچه ها اشتیاق وکیل مدافع رو داشتن و بخاطر سوغاتی هاشون هیجان زده بودن.
ادامه مطلب

حال خوب مادر

مامان حالش خوبه خدا رو شکر و فقط نیاز به استراحت و مراقبت داره، تو این یه هفته استرس زیادی کشیدم و خدا رو شکر که همه چی خوب بود. مامان برای بار چندم زمین خورده و این بار براش از متخصص مغز و اعصاب نوبت گرفتم. رفتیم مطب و دکتر ازش نوار مغزی گرفت و گفت نرمال نیست بعدش نوار گوش گرفتیم بعد هم آزمایش خون داد بعد بردمش برای اکوی قلب و دکترش گفت نمی دونم مشکلی هست یا یه پارازیت که تو اکو بود و قرار شد اگر دکتر نیاز دید اکوی پیشرفته بنویسه ام آر آی هم رفتیم و امروز
ادامه مطلب

شوکیدن

صبح دسته ی اول مهمون ها رفتن و ما راهی مدرسه شدیم، هر چند حسش نبود و خسته بودم. وکیل مدافع هم قرار بود قبل ظهر بره و باهاش خداحافظی کردیم. غیرمنتظره ترین جریان امروز هم این بود که همسرم قرار بیکار بشه و عذرش رو خواستن. می دونم ناراحته، ولی واقعا ناراحت نیستم و اصلا برام مهم نیست. چون عادلانه اینه که برای موندنش التماس کنن و هر کسی هم این رو ندونه من خوب می دونم که از بهترین اعضای سازمانشون هست. برای شخصیتش احترام قائلم و می دونم تمام قد به حمایت ازش می
ادامه مطلب

در مسیر آبی

امروز صبح که بیدار شدم احوال کوچولوها مساعد نبود، خودم هم همین طور، ترجیح دادم مرخصی بگیرم. عصر کشون کشون خودم رو بردم باشگاه. واقعا خسته بودم. عینکم از جلسه ی قبل جا مونده باشگاه، حتی متوجه نشده بودم، اینقدر بیزی هستم😎 احتمالا یک ماه دیگه آزمون کمربند آبی داشته باشم. چون شیفتم گردشی باشگاه هم یک هفته در میون می تونم برم و در حال چونه زنی برای شهریه م که البته هنوز موفق نشدم. نیاز به استراحت دارم.
ادامه مطلب

از خودم

هفته ی اینده سومین سالگردته بابا، حسی ندارم. انگار تو یه کمای احساسی قرار دارم. تو این مدت اینقدر زندگی همه مون رو کوبیده این طرف و اون طرف که نمی تونم خودمو پیدا کنم. فقط بهت می گم این سه سال سخت و طولانی گذشت من و همه ی بچه هات به وضوح پیرتر شدیم. چهره ی من غرق سرسختی و مصیبت زدگی ای که هرگز پیش از رفتن تو نبود. بعد از تو تمام جهان من زیر و رو شد. چقدر دلم می خواد یه دل سیر باهات حرف بزنم. نگرانی هام نمی ذارن.
ادامه مطلب

در نبرد مرگ و زندگی

امروز چند ساعتی خونه ی خواهرم بودم که دکترش ختم دوره ی شیمی درمانی ش رو اعلام کرده و حالا اون مونده و درد بی پایان و یه مشت قرص. چقدر سعی کردم خوب باشم و از لحظه لذت ببرم با علم به اینکه قراره از دستش بدم اگر خودم زودتر موعدم نرسیده باشه... سه هفته ی دیگه سه سال از رفتن بابا می‌گذره و من هنوز فرصت نکردم به رفتنش فکر کنم و باهاش کنار بیام. چقدر دارم دست و پا می زنم که جرقه ای از شادی ، شادی ای که آلوده به درد و غم نباشه رو‌ تجربه کنم.
ادامه مطلب

مرغابی ها

سلام خوبید؟ خوب باشیذ 🌹🌹 احساس می کنم سرماخوردم، سرم داغ، صبح طرح سه تا مرغابی رو کشیدم، سر فرصت می ذارم. این مدت کار خاصی نکردم، باشگاه تق و لق، فعلا مسئول باشگاه و صاحب زمین باشگاه درگیرن و منتظریم ببینیم چی می شه. باشگاه تکواندو دیگه ای نزدیک خونه نیست. چند روز پیش مهمون داشتم بمناسبت کمربند زرد گرفتن دخترم کیک و پاستیل و پاپ کورن درست کردم که به همگی خوش گذشت. حال همگی خوبه. آش نذری هم پختم دست تنها و از خودم و اراده م خوشم اومد.
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها